۱۳۹۴ بهمن ۶, سه‌شنبه

ایران -درتظاهرات پاریس شرکت کنیم وفریاد نه به آخوند روحانی سر دهیم






روحاني تلاش مي‌كند چهره نفرت انگيز رژيم ايران را بپوشاند. فريبكاري او و ملاهاي ديگر اهانتي به وجدان مردم دنياست. از يك طرف ملاها از كشتار 13 نوامبر ابراز خوشحالي مي‌كند،  از طرف ديگر روحاني اين حمله را به‌ظاهر محكوم مي‌كند. اين يك تقسيم نقش است ولي كسي را نمي‌فريبد.



روحاني از اعدام‌ها در ايران دفاع مي‌كند. در زمان دولت او بيش از دو هزار نفر اعدام شده‌اند. روحاني از ديكتاتوري بشار اسد صريحاً حمايت ‌كرده است. او بيشترين تلاش را براي حمايت از ماشين جنگي سپاه پاسداران مي‌كند. دو هفته پيش دستور توسعه سيستم موشكي پاسداران را داد.?
تظاهرات نه به روحاني يک وظيفه ملي ميهني است بايد شرکت کنيم هرنفربه نمايندگي 100 محروم ستمديده وبه جان آمده مردم ايران ازدانش آموز – معلم – دانشجو – فرهنگيان – دکتر – وتمامي اقشارمحاصره شده توسط دزدان قرن خامنه اي سفاک ماربردوش وآخوند شياد روحاني پادشاه اعدام
بايدبا صداي بلند سوال کنيم که اين دزد غارتگر اين بانگدارمرکزي تروريسم اين رکودار اعدام درسرزمين حقوق بشر چه مي کند.
اعدامها را متوقف کنید به ريیس جمهور اعدام آخوند شیاد روحانی نه بگوییم .
به چه حقی اینچنین جوانان وهموطنانمان را اعدام میکند؟درهرکجا هستیم فریاد اعتراض برآوریم ونه بزرگ بگوییم.






روز ‍پنجشنبه 8بهمن (28ژانویه 2016)این شیاد به پاریس سفر میکند، دراعتراض به این سفر درپاریس تظاهرات روز ‍پنجشنبه 8بهمن علیه این سفر برگزار میشود، باید بلند فریاد برآوریم که نه به روحانی نه به اعدام ،روحانی قاتله کل نظام باطله،مرگ بر اصل ولایت فقیه
آدرس  محل تظاهرات در
Place Denfert- Rochereau -7504
Paris شروع تظاهرات ساعت 13





۱۳۹۴ دی ۲۲, سه‌شنبه

ایران-پروین بهداروند شهید سال60 درزندان گچساران

لحظات وداع با شيرزن قهرمان مجاهد شهيد پروين بهداروند
خاطره اي از سال60 در زندان گچساران

 


هيچوقت صحنه اي كه پروين(1)  را براي اعدام ميبردند از خاطرم محو نمي شود.
دي سال60 در گوشه سلول در زندان نشسته و فکر مي کردم حكم او چه ميشود؟ سعي ميكردم از طنين صداهايي که از پشت ديوارهاي سلول مي شنيدم حدس بزنم چه حكمي براي او داده شده. هرچند شك نداشتم او را اعدام ميكنند ولي نميخواستم باور كنم كه ديگر او را نخواهم ديد.
در حاليكه منتظر بودم تا نتيجه را بفهمم يكمرتبه درب سلول با شتاب باز شد و چشمم به 10 انگشت او افتاد كه همه قرمز بودند. پروين با لبخند زيبا و معصوم هميشگي اش دستهايش را در حالي که روبروي صورتش گرفته و به من نشان مي داد گفت: نگاه كن! تمام شد!. حكمم را ميگويم، امشب مرا براي اعدام ميبرند.
بغض گلويم را گرفته بود. ديگر نتوانستم خودم را نگه دارم و اشکها مجالم ندادند و از چشمانم جاري شد. نميخواستم باوركنم ديگر پروين را در کنار خود ندارم. آخر ،او در لحظات سخت همچون يک خواهر- مادر- يار – همرزم و دوستي مهربان برايم بود.
در حالي که مي گريستم او را در آغوش گرفتم و نميخواستم لحظات با او بودن را از دست بدهم.
بعد از مدتي پروين رو به من کرد وگفت تلاش كردم تو را از زندان فراري بدهم ولي موفق نشدم. تو بايد زنده بماني. وقتي بيرون رفتي به همه سلام برسان و راه مجاهدين را ادامه بده، راه و مسير رجوي هميشه زنده و رو به جلو است و آينده اي روشن دارد. اين مسير دنباله دار، كوتاه آمدني نيست.
زير برگه اعدامم را با اين مهر قرمز كه اثرش را به دستم مي بيني امضاء كردم«مرگ بر خميني – درود بر رجوي».
تا  آخرين قطره خونم از اين راه و اين شعار كوتاه نمي آيم.
مي داني! دژخيمان مرا صدا كردند كه فقط يك جمله از من بگيرند. به من گفتند تو نرس سرشناسي درگچساران هستي اگر فقط يك كلمه بگويي«هوادار مجاهدين نيستم....» تو را به سر كار و يك زندگي خوب برميگردانيم.
به دژخيمان خنديدم و گفتم«هنوز مجاهد خلق نسل رجوي را نشناختيد. كور خوانديد و هرگز اين كار را نميكنم و داغ آن را بر دلتان خواهم گذاشت». بعد هم حكم اعدامم را با شعار درود بر رجوي امضاء كردم.
همان شب پروين نازنينم را به سلول انفرادي که در حقيقت اتاق مرگ(3) بود منتقل کردند. اتاق مرگ حمامي يك متر در يك متر بود که در و ديوار آن را هم سياه کرده بودند. هر كس را به آنجا مي بردند ديگر زنده برنميگشت.
لحظه اي که او را مي بردند رو به من برگشت و گفت: مهر نماز و قرآن و نهج البلاغه ام را به من بده....
من آنها را به او دادم و او با همانها به سلول انفرادي يا همان اتاق مرگ براي اعدام رفت.
شب وحشتناكي برايم بود، صداي پاسداران و خنده هاي كريه آنها را از بيرون مي شيندم. دژخيمان با خباثت خميني گونه شان بلند بلند ميگفتند: امشب كله پاچه داريم. (2)
در نيمه هاي همان شب او را اعدام كردند، بعدها شنيدم هنگامي که او را براي اعدام مي بردند شعار مرگ برخميني درود بر رجوي ميداد. طوري كه دژخيمان که در مقابل عزم آهنين و ايمان او به راه و آرمانش به عجز آمده بودند چند تير به دهانش شليك كردند.
صبح زود كه هنوز هوا تاريك بود براي نماز به قسمت روشويي(4) رفتم. محدوده روشويي و اتاق مرگ و نيز سلولي که در آن بودم به محوطه حياط اشراف داشت. مقابل اتاق مرگ يک وانت بار پيکان که پر از خون بود توقف کرده بود. پروين را لاي پتويي خوني پيچيده بودند.
بوي خون همه جا را گرفته بود، دمپايي كه شب قبل پروين به پا داشت خون آلود مقابل سلول مان افتاده بود. به سرعت و در حالي که تلاش مي کردم دژخيمان متوجه نشوند آنها را برداشتم تا از او يادگاري داشته باشم.
 بعدها توانستم دمپايي را که خونهاي خشک شده پروين روي آنها بود به مادر داغدارش تحويل بدهم.
پروين در گورستان دروازه- انگليسي ها در مسجد سليمان به خاک سپرده شد.

با موقعيت شغلي که پروين بهداروند در بيمارستان داشت يکي از مجاهدتهاي ارزشمند او نجات جان مجاهديني بود که توسط مزدوران به بيمارستان منتقل مي شدند. از جمله او توانست مجاهد قهرمان ايرج اورک را از چنگال پاسداران در بيمارستان شرکت نفت فراري دهد. مجاهد قهرمان ايرج اورک(فرمانده محسن) بلافاصله خودش را به مجاهدين در نوارمرزي رساند وي بعدها در عمليات فروغ جاويدان سال67 به شهادت رسيد. 
مجاهد شهيد پروين بهداروند، آن نرس صميمي و مهربان و دوست داشتني تا آخرين لحظه به عهدي كه گفته بود وفا كرد، و داغ كوتاه آمدن و تسليم را به دل دژخيمان گذاشت و نام و راهي جاويدان را از خود به يادگار گذاشت.
پاسداران که فکر مي کردند با به شهادت رساندن پروين به پيروزي رسيدند همان روز با ماشين در شهر گچساران ميگشتند وخبر اعدام او را با بلندگو جار زدند، اماکسبه و مردم شهر گچساران در اعتراض به اين جنايت مغازه هاي خود را تعطيل كردند و به اين ترتيب با اين شيرزن مجاهد خلق عهدي دوباره بستند و پيامي روشن هم به دژخيمان دادند که هرگز ياد و راه فرزند دلاور خود را فراموش نخواهند کرد و آن را ادامه خواهند داد.
درود درود درود 




پاورقي ها
(1)    -  مجاهد شهيد پروين بهداروند يکي از محبوبترين، بهترين و شناخته شده ترين نرسها در شهر مسجدسليمان و گچساران بود. او که مجاهدي وارسته و مردمي بود در بيمارستانهاي شركت نفت كار ميكرد و چهره اي آشنا و مردمي در ميان اقشار مختلف مردم داشت. او سرپرست خانواده محروم و پرجمعيت خود بود.  در 19آذر1360 مزدوران سپاه او را به خاطر هواداري از سازمان مجاهدين خلق در گچساران دستگير کردند. حدود يک ماه بعد يعني در دي1360 دژخيمان پروين را به دليل ايستادگي وپايداريش بر سر آرمانها واعتقاداتش به مجاهدين و در حالي که شعار مرگ بر خميني و درود بر رجوي سر داده بود به جوخه تيرباران سپردند.
(2)    - کله پاچه شبهايي كه بچه ها را براي اعدام ميبردند كد بين پاسداران اين بود که امشب کله پاچه داريم

(3)    و (4)- محوطه روشويي محلي خارج از سلول در قسمت حمامها و سرويسها در زندان گچساران بود. در اين محل يكي از حمامها را رنگ سياه زده بودند. زنداني محکوم به اعدام قبل از اجراي حکم به آنجا برده مي شد براي همين آنجا به اتاق مرگ معروف شده بود.

ایران-علی صالحی اوروزکی ازشهیدان سرفراز67

علي صالحي از شهيدان سرفراز مجاهد خلق در قتل عام 67
 

يکي از شهيدان سرفراز مجاهد خلق علي صالحي از خطه زرخيز خوزستان است که در جريان قتل عام زندانيان سياسي مجاهد و مبارز در سال67 در زندان مسجدسليمان در حاليکه فقط 17 سال داشت به شهادت رسيد.
براي گراميداشت ياد او ،خاطره اي از خواهر مجاهدش را که سالها قبل در مورد علي نوشته بود در زير مي آورم. باشد که با يادآوري ارزشهاي نسل ميليشيا رهروان راه آنها باشيم. نسلي که با فداي حداکثر در راه آزادي خلق در زنجيرمان از همه چيز خود گذشت و درسي فراموشي ناپذير از صلابت و ايستادگي عنصر مجاهد خلق به دژخيمان خميني داد.
درود بر ميليشياي قهرمان، مجاهد شهيد علي صالحي



 آخرين ديدار با برادر نازنينم علي، قاصدک و پيکي از بهار
تابستان سال66 مدتي بود که خبري از بچه ها نداشتم. بي صبرانه منتظر بودم تا از صداي مجاهد به اسمي كه داده بودم برايم پيامي داده شود. لحظات مختلفي سراغم ميآمد مثل اين که اگر نتوانم نزد بچه ها بروم چكار كنم؟ اگر قرار شد به نوار مرزي بروم با چه كسي بروم؟ به چه كسي حرف هايم را مي توانم بگويم؟ به مادر چه بگويم و...
تنها دلگرمي ام صداي مجاهد بود، زمان پخش پيام ها راديو را روشن كردم. پيامها با صداي گرم برادر مجاهد مسعود كلاني پخش شد، نوبت پيام من رسيد راديو را به گوشم چسباندم كه خوب صدا را بشنوم. چند بار پيام تكرار شد.
«پيام براي شيرين گوهري(كدي كه خودم داده بودم). تا فردا خودت را به شيراز سر قرار برسان. اين تنها امكان است. اگر تا اين روز خودت را نرساني اين امكان را از دست ميدهي»،
درحالي كه از خوشحالي سر ازپا نميشناختم لحظات سخت همراه با دلشوره و بن بست به سراغم آمد،لحظاتي اينكه نکند نتوانم به نزد بچه ها بروم، چطورو با چي بروم ووووو
به اين مي انديشيدم که چگونه خودم را از خوزستان به شيراز برسانم. در حاليکه يك دختر جوان، تازه از زندان آزاد شده، تحت كنترل و..... بودم و  همه اينها به عنوان مانع در ذهنم عمل مي کرد. نميتوانستم به هر كسي اعتماد كنم. نميدانستم به چه كسي بگويم. با خدا راز و نياز ميكردم كه اگر اين امكان را ازدست بدهم ممكن است ديگر نتوانم خودم را به بچه ها برسانم آن وقت چه کار بايد بکنم.
به خودم مي گفتم اگر تا فردا نروم موانعم زيادتر ميشود. بخصوص اينكه روز بعدش بايد خودم را به سپاه معرفي مي کردم. چون از وقتي که بعد از 5 سال از زندان آزاد شده بودم هر هفته بايد خودم را به سپاه معرفي ميكردم. پس هر اقدامي را قبل از آن بايد انجام مي دادم.
ناگهان يك جرقه به ذهنم زد که از علي برادر نازنينم درخواست كمك كنم. به اتاقي كه علي آنجا بود رفتم. روي تخت نشسته و سخت در حال خواندن درس و آماده شدن براي امتحان نهايي اش بود. درحاليكه دل توي دلم نبود به آهستگي درب اتاق را باز كرده و آرام كنارتختش نشستم.صورت سفيد علي در اثر سردردي که هر از گاهي سراغش مي آمد قرمز شده بود.
گفتم علي حالت خوبه. گفت آره.معلومه كاري داري.
پرسيدم فردا امتحان داري؟ گفت آره.
گفتم ميتوانم يك درخواستي از تو بكنم؟ البته نميدانم چطور به تو بگويم.
گفت بگو. چه ميخواهي؟ گفتم ميخواهم به شيراز بروم ميتواني مرا تا شيراز همراهي كني؟
با تعجب نگاهي به من کرد و گفت: چي؟ چي؟ شيراز؟! شيراز براي چه مي خواهي بروي؟
در همين حين كه بالا و پايين ميكردم كه به او بگويم يا نه گفتم... كار دارم، يعني ميخواهم بروم.
گفت كجا؟!
گفتم منطقه.
پرسيد يعني كجا؟
گفتم يعني پيش مجاهدين.
چشمانش برقي زد و به من خيره شد و کتابش را به كناري گذاشت و از تخت پايين پريد وكنارم نشست و گفت تو واقعاً ديوانه اي! يعني واقعاً ميخواهي پيش مجاهدين بروي .....؟!
دل توي دلم نبود و لحظات شک و ترديد و ابهام مثل برق در ذهنم مي گذشت و به خودم مي گفتم اي كاش به او نميگفتم. نكند قبول نكند. همين امكان را هم از دست دادم.
دوباره تكرار كرد تو واقعا ميخواهي به منطقه نزد مجاهدين بروي؟
با شك به او گفتم آره.
گفت اگر تو واقعا ميخواهي نزد مجاهدين بروي من هركاري حاضرم برايت بكنم.خودت ميداني که درسم راخيلي دوست دارم و فردا هم امتحان نهايي دارم.
اين تصميم او در حالي بود که در عين اينکه شاگرد بسيار زرنگ و درس خواني بود حاضر نبود به خاطر هيچ چيز درس و مشقش را کناري بگذارد.
سپس از من پرسيد حالا بگو چكار بايد بكنم؟
كيفم را باز كردم و 1000تومان پولي كه يكي از بچه ها به من داده بود که بتوانم تضادهاي مالي ام را با آن حل كنم به او دادم و گفتم دو بليط براي هر دومان بگير و در اين فاصله من لباست را اطو مي زنم و آماده ميكنم.
آنچنان به اين كارمصمم بودكه لحظات شك به سراغم ميآمدكه چه چيزي دروجود او بود كه اينطور بي درنگ تا اسم مجاهدين را آوردم كتابهايش را بست و قبول کردکه اين کار غيرمعمول را براي من انجام دهد.
وقتي علي براي تهيه بليط از خانه خارج شد و در حاليكه همه خانواده در اتاق مشغول صحبت و کارهاي معمول خودشان بودند به آرامي و بدون سر وصدا وسايلم را جمع کردم،ظهر شد ولي علي هنوز از گاراژ نيامده بود. به دلشوره و نگراني افتادم که نکند اتفاق بدي براي او افتاده باشد. يكمرتبه صداي پاي علي را شنيدم که از پله ها بالا مي آمد. آرام سراغم آمد و گفت بليطها را گرفتم همين الان بايد حركت كنيم.
براي اينکه کسي متوجه نشود علي را زودتر فرستادم. محملي هم براي خودم جور کردم گفتم اگر از من سوال کردند کجا مي روم مي گويم به اهواز مي روم. ساكم را برداشتم در حالي که به آّهستگي از پله ها پايين ميرفتم تا به سمت در بروم ناگهان مادرم بالاي پله ها ظاهر شد گفت چي شده؟ داري كجا ميروي؟
دلم فرو ريخت و دستپاچه شدم. گفتم اهواز قرار دكتر دارم!
مادر گفت يكمرتبه اين تصميم را گرفتي که به دكتر بروي؟ من كه در جريان نيستم!
اما انگار ميدانست كجا دارم ميروم.
با همان چهره مهربان و پر مهر هميشگي اش از بالاي پله ها در حاليكه من در پله دهم به سمت در بودم اشك در چشمانش جمع شد و گفت: تو را به خدا مواظب خودت باش اتفاقي برايت نيفتد. اگر براي تو اتفاقي بيافتد من سكته ميكنم، و چند بار تكرار كرد مواظب خودت باش.
او فهميده بود كجا مي خواهم بروم ولي نميخواست به روي من بياورد. مادر عزيزم هرگز مانعي براي پيمودن راه و مسيري که انتخاب کرده بودم ايجاد نمي کرد و مشوق من هم بود. بارها به من گفته بود شيرم حرامت باشد اگر دست از مسير و راه مجاهدين و رجوي برداري.
خودم را به بيرون در رسانده و با علي که بيرون منتظر من ايستاده بود به سمت گاراژ رفتيم.
سردرد علي شديدتر شده بود به او گفتم چكار برايت بكنم كه دردت كم بشود. گفت نگرانم نباش. همه فكر و ذكرم اين است كه تو را به قرارت برسانم و جا نماني. آن وقت سر درد من هم خوب ميشود.
سوار اتوبوس شيراز شديم درهمين حين چند پاسدار هم سوار ماشين شدند دل توي دلم نبود خدايا حكم من كه مشخص است اگه دستگير بشوم اعدام ميشوم ولي براي علي اتفاقي نيافتد.
من و علي قرار گذاشتيم اگر پاسداران در ايست و بازرسي ها جلويمان را گرفتند بگوييم به زيارت شاه چراغ ميريم. مسافت زيادي مانده بود. سر علي را روي شانه ام گذاشتم كه بتواند تا شيراز بخوابد. اما در دل خودم غوغايي بود و دائم به اين فكر ميكردم آيا به سر قرار ميرسم يا نه؟
علي چند بار براي اينكه مرا آرامش بدهد سرش را از روي شانه ام بلند ميكرد و ميگفت نگران نباش تو را به قرارت ميرسانم...
بالاخره به محل قرار در شاه چراغ رسيديم. علي گفت من ميروم بستني بخرم سريع برميگردم. او بستني خريد و آورد و در حال خوردن بستني بوديم که بچه ها به سرقرار رسيدند.... علي از خوشحالي مرا بغل كرد. دست او را فشار دادم به او ميزاني پول براي برگشتش دادم. ا حالتي به من گفت من برگردم ؟!
بعد گفت مطمئن باش من هم خودم را به تو ميرسانم.
من به همراه پيک سازمان که با هم چفت شده بوديم به سوي سرنوشت تازه ام پرگشودم. خودم را به قرارگاههاي مجاهدين در نوار مرزي(1) رساندم و فصلي نو در زندگي مبارزاتي من عليه رژيم ضدبشري خميني آغاز شد ....

تلاش براي وصل
از همان موقع که من و علي از هم جدا شديم او دنبال وصل کردن و رساندن خودش به منطقه و قرارگاههاي مجاهدين در نوار مرزي بود.
نهايتا او تلاشش را كرد و ميخواست به منطقه بيايداما به دليل كنترل تلفن خانه  ولو رفتن قرارشان او وچند تن از بچه هادستگيرشدند. او تا سال67 در زندان مسجدسليمان به سر برد و نهايتا برادر و همرزم نازنيم علي در قتل عامهاي سال67  و در حاليکه هنوز 18سالش هم نشده بود در همان زندان به جوخه تيرباران سپرده شد.

زندان شهر مسجد سليمان
او به همراه 3تن ديگر از بچه ها وقتي خبر عمليات فروغ جاويدان را در زندان شنيده بودند شيريني درست کرده و بين زندانيان پخش کرده بودند. همان شب دژخيمان او و يارانش را تيرباران کردند.
علي و ديگر ياران مجاهدش با ايستادگي بر کلمه ممنوعه مجاهد خلق بر عهد خود با خدا و خلق وفا کردند. اين در حالي بود که پاسدران از آنها خواسته بودند با نفي هويت مجاهدي خويش سر تعظيم در مقابل دژخيم فرود آورند.
بعد از آن پاسداران جلاد به مادر كه عاشق علي بود زنگ زده و گفته بودند براي ملاقات پسرت ميتواني بيايي!.
وقتي مادرم براي ملاقات رفته بود با جنازه تيرباران شده جگرگوشه اش مواجه شد. مي توان وضعيت مادر را در آن لحظات تا حدي حدس زد که چگونه قلب و روحش شکسته و زخمي شد.
دنائت و وقاحت پاسداران خميني منش تا آنجا بود که از اين هم فراتر رفته و پول فشنگهايي كه به علي شليک کرده و او را به شهادت رسانده بودند را از مادر خواسته بودند.
ننگ و نفرت بر دژخيمان خميني صفت و ايدئولوژي مرگ آنها.
البته بکارگيري اين شقاوتها توسط پاسداران فقط به علي ختم نشد و ما شاهد قتل عام30هزار مجاهد و مبارزي بوديم که به خميني و هيئت مرگ او يک نه تاريخي گفتند و خود مظلومانه اما قهرمانانه به شهادت رسيدند و تا به ابد نام مجاهد و عهد و پيمانهايي که اين نسل بيقرار آزادي، در پي آن بود را در تاريخ ايران به ثبت دادند. نسل خجسته مسعود که با فداي حداکثر و بذل بي چشمداشت همه چيز خود در مقابل خدا و خلق و تاريخ، خميني و تبار خبيث او را به پليدترين و سياهترين ديکتاتوري تاريخ معاصر به ثبت رساندند.
جسد علي نازنيم را در گورستان انگليسي ها در دروازه ورودي مسجد سليمان دفن کردند. غافل از آنکه نام و ياد او در قلب مردم مسجدسليمان و ضمير تک به تک ما تا به ابد جاودان خواهد ماند.



او يک نوار صوتي در زندان پر کرده و به همراه وصيت نامه اش به بيرون فرستاده بود، من هنوز آن نوار را نشنيده ام اميدوارم روزي اين نوار به جايگاه واقعي اش که موزه مقاومت نوين مردم ايران است رسيده و در کنار يادگارهايي از ديگر شهيدان قرار و آرام بگيرد.
درود بر علي نازنينم. برادر عزيز و همرزمي فداکار که مرا براي رساندن به معشوق مشترکمان يعني سازمان پر افتخار مجاهدين خلق ايران مدد رساند و پيکي شد همچون قاصدکان سبک بار بهاران که ياد و نامشان بهار و سرسبزي و زندگي را تداعي مي کنند.
برادر عزيزم يادت همواره برايم زنده و جاويدان است.
درود بر تو و بقيه ياران شهيدمان که راهگشايان ايران آزاد فردا هستيد .
درود بر شمايان که با نثار همه چيز خود آن هم در عنفوان جواني، نويد پيروزي را براي خلق اسير و در زنجيرمان بشارت مي دهيد
درود بر تو
سبز و رويان باد آن خاکي که تو و ديگر ياران شهيدمان در آن خفته اند
ايران ما آزاد و آباد خواهد شد وما پيروز ميشويم.
خواهرت بهار 1380

ایران -شعری از میلاد شکوفه

شعر میلاد شکوفه حمید نصیری ( ح. اختر )

  ميلاد شكوفه
اولش يه دونه بودم
زير خاك، تنهاي تنها
چشم من زندونيِ خاك
دلِ من تو آسمونها

رو سرم پردة پاييز
به تنم غبار غربت
نفسم توسينه خشكيد
نديدم بارون نعمت

تا كه يك روز تو زمستون
خون برف، گرم و تپنده
انگاري به من نفس داد
مثل قلب يك پرنده

نمِ خوب شبنمِ باغ
تو رگِ من خونه مي‌كرد
نور مهربونِ خورشيد
تو تن من لونه ميكرد

صداي نبضِ پرستو
بيدارم كرد منو ازخواب
دستِ گرم باغبوني
منو داد به‌دست آفتاب

وقتي‌كه بارون مي‌اومد
برگِ سبز چتر سرم شد
قامتِ سرو بلندي
سايه بونِ پيكرم شد

حالا تو باغ بهارم
عطرم از جنس سپيده
شعلة بالِ رهايي
به تنم آتش كشيده 

۱۳۹۴ دی ۲۱, دوشنبه

ایران- جنگ باندهای راس نظام بر سر خبرگان و مجلس آخوندی - تهدید رفسنجانی از سوی باند مقابل



در ادامه جنگ گرگها در ر‌أس رژیم بر سر انتخابات نمایشی خبرگان، آخوند موسوی اردبیلی و شمار دیگری از آخوندهای شناخته شده حوزه قم اعلام کردند که حسن خمینی صلاحیت شرکت در انتخابات را دارد.
موسوی اردبیلی گفت: کارشکنیها علیه حسن خمینی به جایی نخواهد دسید.
هم‌چنین آخوند رسول منتجب‌نیا عضو سابق مجلس ارتجاع به باند خامنه‌ای هشدار داد: برخی گمانه‌های سیاسی و رسانه‌یی درباره احتمال رد صلاحیت چهره‌هایی هم‌چون هاشمی رفسنجانی وجود دارد... رد صلاحیت رفسنجانی هزینه جبران ناپذیری برای شورای نگهبان خواهد داشت.
از سوی دیگر، آخوند موحدی‌ کرمانی دبیرکل باند جامعه روحانیت گفت: آمریکا می‌خواهد در مجلس و اگر بتواند در مجلس خبرگان نفوذ کند که هر دو نفوذ، بسیار خطرناک است. کسانی باید به مجلس بروند که اسیر نفوذ دشمن نشوند.
علیرضا زاکانی عضو مجلس ارتجاع اعتراف کرد خسارات قرارداد نفتی کرسنت ۵۰ میلیارد دلار است.
وی گفت: سالهاست کشور در آتش اشتباهات نفتی در پرونده نفتی کرسنت می سوزد. علیرضا زاکانی اعلام کرد بیژن زنگنه و اطرافیان وی در کابینة آخوند روحانی در گذشته آسیب جدی به حوزه نفت و گاز ایران وارد کردند. قرارداد گازی کرسنت در سال ۱۳۸۰ و در زمان وزارت بیژن زنگنه وزیر نفت فعلی در دولت آخوند محمدخاتمی با امارات امضا شد از زمان روی کارآمدن دولت آخوند روحانی و تصدی دوباره وزارت نفت توسط زنگنه، بحثها در مورد "فساد مالی" در جریان امضای این قرارداد - که هنوز اجرا نشده - بالا گرفته است.
علیرضا زاکانی درباره قراردهای نفتی جدید که وزارت نفت رژیم درصدد امضای آن است هشدار داد و گفت این قراردادها "از کرسنت بدتر است".
در جلسه علنی روز دوشنبه مجلس ارتجاع، محمد سلیمانی به کارنامه فضاحت بار دولت روحانی در عرصه های مختلف پرداخت.
محمد سلیمانی: [تذکر در مورد ]هزینه های جاری دولت است که در دو سال اخیر بیش از دو برابر افزایش پیدا کرده و دولت باید کاهش بده، اگر ۵% صرفه جویی دولت بکنه در هزینه هاش، بسیاری از مشکلات رو یعنی چند هزار میلیارد تومان میشه، بسیاری از مشکلات رو میشه حل کرد.
بحث بعدی هم الان هم اقتصاد رو به رکود کشانده، رشد علمی رو به رکود کشونده، مسکن رو به رکود کشیده، بورس رو به رکود کشیده، عمران و آبادی کشور الان در رکود هست، اخیرا که روابط خارجی هم متاسفانه به رکود کشیده شده،
تذکر بعدی اینه که وزارت دارایی و اقتصاد، هر روز مردم، تن مردم رو می لرزانند برای قطع یارانه، واقعا این چه وضعی است معیشت مردم که چرخش پنچر شد حالا دیگه چرا دوباره بدن مردم رو می لرزنند، سبد کالا هم که خبری ازش نشد، سیاست خارجی ما الان یک وضعیت بسیار اسفناکی پیدا کرده، دولت کاملا منفعل و بدون ابتکاره، زبان بعضی دولتها که در کشور خودشون هیچ پایگاهی ندارند، در روی ملت ما باز شده، دولت باید فعال بشه، از عزت ملت و کشور بهتر دفاع کنید...

ایران-نه به روحانی

۱۳۹۴ دی ۱۴, دوشنبه

ديرو زود دارد ولي هرگز سوخت وسوز ندارد


روز حساب هميشه درذهن ،اين را متبادر ميكند كه هرگز جباران وستم گران واستثمارگران را ياراي فراراز روز بازپرسي نيست . آنها سرخوش از قدرت، به رجزخواني وهرزه گوئي هاي پوشالي براي توانمند نشان دادن خود سخت تلاش ميكنند تا با نشان دادن هيبت كاذب خود بوسيله عوامل مزدور وجيره خوار اين توانمندي را بيشتر درذهن ها ي توده مردم جا بياندازند .اما اگر چه اين نيرنگ چند صباحي ميدان پيدا ميكند ودرجامعه برجسته ميشود اما در واقع بادكنكي است كه هم رشدش وهم شكنندگي اش بادكنكي است وبا تلنگري ميتركد .آنوقت روز حساب فراميرسد وديرو زود دارد ولي هرگز سوخت وسوز ندارد .اما هر چه برا ي خنثي كردن آن روز  تلاش كنند سطحي ودرماني براي اين بيمار به ظاهر مسلط درقدرت وحاكميت نخواهند داشت
سردمداران نظام به اصطلاح جمهوري اسلامي غرقه در  بحران ها ي لاعلاج از فقر وبيكاري ودزدي وچپاول واعتصابات كارگران كه آگاه به  فروريختن ديوار نظام شدند،  ضمن تهديد به باند هاي دروني خود اين فروپاشي را به وضوح بيان میكنند كه باعث نابودي نظام نشويد وهمه ر ا فراميخوانند كه دريك راستاي واحد زير عباي ولي فقيه بيايند وباعث وباني فتنه جديد يا قيامي كه پيام حساب رسي را ميدهد نشوند.
اين رژيم غرقه دربحرا ن واستيصال خليفه ارتجاع پس ازجام زهراتمي وجام زهر منطقه اي وبدرك واصل شدن بالا ترين سركردگان مزدورش درسوريه وبراي روحيه دادن به عوامل خود مخصوصاٌ سپا ه پاسداران با ضربه اي باهدف نابود كننده  دشمن اصلي خود به موشك باران ليبرتي به فرزندان شرف خلق پرداخت . امااز اين باد، طوفان درو كردوپيام پايداري ومقاومت به هر قيمت را درجاي جاي ايران زمين پراكنده كرد وحتي درسياهچالهاي رژيم طنين انداخت وپايداري ومقاومت به هر قيمت براي سرنگوني رژيم ولايت فقيه وبرپائي آزادی را نويد داد




جنگ و جدالهاي باند هاي رژيم درايران وتنشهاي منطقه وجهان نشانه يك تغيير دوران در پيش رو را نويد ميدهد


با حمله تروريستي داعش درخاك فرانسه وتهديد رو به گسترش بنياد گرائي با نام اسلام همه چيز تغيير كرد و شرايط بين المللي جديدي  شكل گرفت وديگر اين رژيم ايران نيست كه مثل 11 سپتامبر از آن سود ببرد بلكه بازنده اصلي خواهد بود .
درفضاي سياسي ايران خامنه اي با پذيرش برجام، نشانه و بازتاب ضعف و زبوني رژيم در مقابل مجاهدين ومقاومت ايران رانشان داد كه درهرزمان ومكان پروژه اتمي اي كه با صرف صدها ميليارد دلار از جيب ملت هزينه داشته است ونقض حقوق بشر واعدام ها ي خودسرانه رژيم را افشا كردند وميكنند . ازنظرسياسي دوران درگيريهاي باندي مرگبار درراس و بدنه حاكميت، از طرف ديگر جوشش نارضايتي هاي مردم ، وحشت درسرتا پاي رژيم را فرگرفته است .




دراين جوپرازالتهاب وعصيان ونارضايتي توده هاي مردم ايران،  دربرجام ، زهر اتمي كه دراستراتژي تضمين بقا يش بود بكلي شكست خورد است .درسوريه هم جام زهر ش را بزودي خواهد نوشيد .دراين وانفساي بي علاجي ومحصور دام هاي نفس گير بيكاري وگراني وفقر وفاقه ودزد يهاي نجومي ، .يك مضحكه ديگري بنام انتخابات رادربيش رودارد.جنگ  براي هژموني درتقسيم كرسيهاي خبرگان ومجلس ارتجاع بيشتر از زهراتمي وبرشام دامنگير رژيم ايران شد ه است كه شب وروز از فتنه وقيام مردم كه سخت از ان درهرس است ،صحبت میكنند كه نتجه آن افزايش نارضايتي وبي ثباتي رژيم وتضعيف ان دربرابر مردم وتودها است كه باعث انفجار جامعه خواهد شد،درعرصه جهاني فشا ر،هر روز، با تلاش مقاومت وحاميان ان درخارج كشور روي رژيم  افزايش مي يابد. مماشاتگران ورژيم ايران يك مانع اصلي در پيش روي خود دارند، كه نمي گذارد لقمه اي كه رژيم ميخواهد براي بقا خود به حلقوم آنها بريزد بسادگي هضم انها شود.نتيجه اينكه :
جنگ مردم ومقاومت ايران با آنها درمدار جديدي از استقلال وازادي خواهي اين مقاومت شكل ميگيرد وتكيه نيروي پيشتاز ومقاومت ومجاهدين فقط وفقط به مردم ايران وحاميان ان است وبي هيچ چشمداشتي از بيرون تنها به خود وخلق خود تكيه ميكند وبه ان هم افتخار ميكنند كه سرفرازانه پرچم استقلال وازادي را با پرداخت سنگين ترين بها بدوش ميكشند
راستي چرا اينقدركارگزاران رژيم از فتنه صحبت ميكنند، علت اين است كه انها به واقعيت سرنگوني  دست يافتند كه <انقلاب اسلامی را تهدید می‌کند» و «درصدد نابودی ولایت‌فقیه است». انها بروشني دريافتند كه بازنده اصلي هستند وبرنده واقعي مقاومت ومجاهدين ميباشند. بهمين جهت هر چه رساتر ترس ودلشوره خود را از سرنگوني وبي فرجامي شان را برملا ميكنند وبه باند رقيب ياد اورميشوند كه اين ما نيستيم كه دراين جنگ ورقابت ها چه برسركرسي مجالس چه دربه جيب زدن اموال خلق سودمي بريم واين يك هوشيار دهي وانتباه به باند مقابل است كه بيايند هرچه بيشتر بدامن ولي فقيه بياويزند. تا باهم اين نظام رو به زوال وبي فرجام را حفظ كنيم وبسمت يك نظام يك پايه برويم . بدين وسيله ميخواهند زير پاي رقيب را خالي كنند البته رقيب هم خوب اين طرفند رافهميده وبراي بدست گرفتن هژموني وبه يغما بردن ثروت مردم، دست به هر تلاشي ميزند تا حفظ نظام برطبق خواست خود رابه پيش ببرد ونگذارد كه او ثروت مردم درجيب خود بريزد
روند شتابان مخاصمات باند ها براي گرفتن هژموني، هرروزبيشتر پاميگيرد كه حذف نه درخط خوردن اسم افراد است، بلكه حذف فيزيكي راهم درتقدير ميتوان ديد وخطرقيام كه دراثر شكاف در بالاي رژيم مي تواند شعله ورشود باز تاب اين معنا است كه روز حساب رسي مرتجعين وبه يغما برندگان اموال مردم نزديك است وزمان  حساب پس دادن درپيشگاه خلق انچنان حسابي است كه نه از تاك نشان بيني نه از تاكنشان






لینکهای دیگر







ایران-چهارمزدوربی نام ونشان

تاریخ ایجاد در 11 دی 1394
اخیرا عاطفه اقبال وشرکاء، دهان به یاوه گشوده و در مورد خانواده مجاهدین زبان درازی کرده اند. خانواده های ساکنان لیبرتی را چهارصد خانواده بی نام و نشان خطاب کردند که محلی از اعراب نداشته و اساسا وجود خارجی ندارند!.
سخنگوی خود خوانده خانواده های الدنگ، ضمن عقده گشایی های همیشگی و هم کیشانش، خواسته اند به زعم خویش با یک تیر، چندین نشان را، نشانه روند. سوزش و گزیدگی از پاسخ قاطع و فوری اعضای شورای ملی مقاومت علیه دو خیانت پیشه و رفیق نیمه راهشان- قصیم و روحانی- یکی از این زخمهاست که گویا هنوزهم التیام نیافته است. بیانیه زندانیان از بند رسته علیه تواب تشنه به خون مجاهدین، دق دل دیگر کمپین نویس کذایی است.
تلاش کمپین نویس و سایر امربران با نام و نشان وزارت بدنام همیشه این بوده و هست که تا میتوانند اطلاعات جمع آوری کنند و آنها را لابد بدون چشمداشت! دراختیار قاتلان حرث و نسل مردم ایران قراردهند. وگرنه چه لزومی دارد "او" و همپالکی های تشنه به خون مجاهدین دنبال نام ونشان و مشخصات فعالین و خانواده های ساکنان لیبرتی در ایران و خارج مرزها باشند.
نویسنده، یکی ازامضاء کنندگان چهارصد نفری هستم که به بانکی مون نامه نوشته ایم و یاد آور اقدام به وظایف و قول و قرارهایی که به ساکنان لیبرتی داده بودند. ناگفته پیداست که اینجانب به عضویت در خانواده ساکنان لیبرتی و به عضویت در خانواده بزرگ مقاومت هزاران بار افتخارمی کنم. جهت اطلاع بیانیه نویس حقیر کمپین کذایی... متذکر بشوم که بیهوده دنبال آدرس و مشخصات چهارصد نفر بی نام و نشان نباشید!
خانواده بزرگ مقاومت و فرزندان رشیدش در لیبرتی بیشماران و صد هزارانند. میلیونها ایرانی که برای سرنگونی تام و تام آخوندها وطن فروش لحظه شماری می کنند خانواده مجاهدین و مقاومت هستند. خانواده واقعی ساکنان لیبرتی مادران شهدا و زندانیان سیاسی در میهن اسیرند که دست رد برسینه اربابان شما درتهران زده اند. پدران دلیری همچون دکترمحمد ملکی، نه تنها دشمن آخوندها بلکه انکار و نفی کننده دم و دنبالچه های خارجه نشین امثال شمایانند. خانواده مجاهدین امثال مادرستاربهشتی وشعله پاکروانها و...
گرچشم دلی بازباشد و تتمه وجدانی، نامه های شورانگیز حمایت زندانیان مجاهد و مبارز در زندانهای قرون وسطیی از ساکنان لیبرتی بسیار گویاست.
حرف از حیا و شرم به میان آورده اید راستی آیا عجوزه هایی از جنس تو و شرکاء که تشنه به خون شریف ترین و فداکارترین فرزندان این مرز و بوم هستید، معنی این کلمات را فهم می کنید؟!
کلام آخراینکه بدانید نوشته کوتاه ذیل نه در پاسخ چهارعدد مزدور با نام ونشان! که برای ثبت در حافظه تاریخ و نسلهای آینده ایران زمین، این زیباترین وطن است و بس!

اطلاعات بیشتر