بهمن ماه که از راه می رسد دو
تصویر متفاوت را در اذهان تداعی می کند. اولی شادی های مردم به پا خاسته در
دوران انقلاب ضدّ سلطنتی و دومی حسرتی بزرگ از به غارت رفتن این انقلاب به
دست میوه چین هایی که مترصد فرصت بودند.
مفتخوری البته ذاتی آخوند و
خصوصا از نوع حکومتی آن است. به همین سبب انقلاب مردم ایران نیز از غارت و
چپاول عمامه داران بی نصیب نماند و حسرتِ انقلابی که می توانست راه های
شکوفایی و پیشرفت و رفاه مردم ایران را در سایه یک دموکراسی ملی و مردمی
تامین و تضمین کند، بر دلها گذاشت.بهمن ماه یک حماسۀ بزرگ ملی و میهنی را نیز در قلب نوزدهمین روز خویش جای داده است. دزد بزرگ انقلاب هیچگاه آسوده و آرام و امن به چریدن در مرتع منافع ملت ایران مشغول نبوده است چرا که زنان و مردانی از جنس اسطوره در مقابل او قد علم کرده اند و از پرداخت بهای خونین مقاومت و ایستادگی خویش نیز هیچ ابایی نداشته و بیم و ترسی به خود راه نداده اند.
حماسۀ عاشورایی مجاهدین در نوزدهم بهمن سال شصت یا همان روزی که رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی از آن به نام «روز موسی و اشرف، روز ذبح عظیم، فدای بزرگ» نام برده است، از یک سو شقاوت و بیرحمی رژیمی را در پیش چشم همگان آشکار ساخت که خمینی جلاد تا پیش از آن با دجالگری خاص خویش موفق به پوشاندن و پنهان کردنش شده بود. از سوی دیگر صحنه ای حماسی از نبرد با ضد خلق تا آخرین لحظه و آخرین نفس، با حداکثر فداکاری رقم خورد تا تفاوت بین دو اسلام، یکی ارتجاعی و دیگری انقلابی در میدان عمل در معرض دید همگان قرار گرفته باشد.
تاریخ دوباره تکرار شده بود تا یزیدی دیگر به قیمت و بهای سنگینِ خونِ حسینیان، افشاء و روسیاه و رسوا گردد. لاجوردی جنایتکار در نقش شمری دیگر قدم به صحنه گذارده بود تا به نمایندگی از طرف یزید دوران، کار حسینیان را به خیال خام خویش به انجام رساند و بر کابوسهای شبانۀ خمینی و دار و دسته جنایتکارش، نقطۀ پایان بگذارد.
تلویزیون رژیم با پخش تصاویری که لاجوردی طفل شیرخواره اشرف و مسعود را در آغوش گرفته بود و بالای سر پیکرهای مطهر شهیدان، پیروزمندانه! جولان می داد، موجی از انزجار و نفرتِ ملتِ ایران را گریبانگیر حکومت مفلوک آخوندها نمود تا خون جوشانِ شهیدانِ بهمن در همان ساعات اولیه شهادت، به بار نشسته و ثمر داده باشد.
در این سو نیز سرچشمۀ شرافتِ زنِ انقلابی اشرف، به همراه کوه آهنین مردی از تبار سردارانِ آزادی، موسی پیشاپیشِ یارانِ پاکبازشان و طفلهای شیرخواره باید یکبار دیگر ثابت می کردند که مجاهدان نه در حرف که در عمل و با پرداخت بهای حداکثر شایسته ترین فرزندان آن مرز و بوم در راه تحقق آزادی خلق محرومشان در مقابله به سفّاکترین دیکتاتوری دورانِ معاصرند.
این نبرد سنگین و به غایت نابرابر، البته سرانجام و فرجامی جز آنچه بر حسین و یارانش در دهم محرم سال شصت و یکم هجری قمری رفت، نداشت. اما نتیجه نهایی نبرد نیز جز با رسوایی هر چه بیشتر آل یزید و سرفرازی و افتخار مجاهدین رقم نخورد.
امروز سی وچهار سال پس از شهادت رشیدترین و انقلابی ترین فرزندان دلاور ملت ایران، بهتر از هر زمانِ دیگر می توان دریافت که مجاهدین در راه آزادی خلق تحت ظلم و ستم حکومت ارتجاع، هرگاه که نیاز بوده، بی درنگ، بی هیچ مضایقه و بدون هیچ چشمداشتی، ارزشمندترین و والاترین عناصر انسانی خویش را در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم رهایی ایران و ایرانی کرده اند.
حماسۀ بزرگ و درخشان نوزده بهمن بار دیگر بر حقانیت یک مبارزۀ همه جانبه بر علیه ارتجاع مذهبی صحه گذاشت و تداوم آنرا تا سرنگونی تام و تمام این مستبدان عمامه به سر تضمین نمود.
سلام بر شهیدان بزرگوار عاشورای مجاهدین که با عبور از میان آتش و خون راه را برای ادامۀ مبارزه با فاشیست ارتجاعی - مذهبی حاکم بر میهنمان هموار نمودند.
درود بر رهروان راه موسی و اشرف و یاران شهیدشان، در رزمگاه لیبرتی.
در زیر متنی درمورد این حماسه میباشد:
19بهمن - عاشورای مجاهدین
در بامداد سرخفام روز دوشنبه 19بهمن سال60، شهید اشرف رجوی، سمبل زن انقلابی مجاهد خلق و موسی خیابانی،
سردار فراموشیناپذیر آزادی، همراه با 18تن از فرماندهان و مجاهدان
قهرمانی که در رکابشان جنگیدند، در مقابله با یورش جنایتکارانه پاسداران
خمینی، حماسهیی پرشکوه در ایثار و مقاومت را رقم زدند .
پایگاه اشرف و موسی، واقع در زعفرانیه تهران از ساعت 12شب با ایجاد حلقات پیدرپی، محاصره شد.
پایگاه اشرف و موسی، واقع در زعفرانیه تهران از ساعت 12شب با ایجاد حلقات پیدرپی، محاصره شد.
دشمن
با حداکثر نیرو کلیه راههای عبور و مرور منطقه را بسته و بر گذرگاههای آن و
پشتبام ساختمانهای مشرف به پایگاه، واحدهایی از مزدوران مجهز به سلاحهای
نیمهسنگین را مستقر کرده بود. در ساعت 5بامداد، در شرایطی که خورشید
خونگرفته هنوز سر از مشرق برنیاورده بود، پایگاه از هرسو با شلیک سلاحهای
نیمهسنگین مورد حملات وحشیانه قرار گرفت .
با
شلیک اولین گلولههای دشمن، کلیه رزمندگان پایگاه، در آمادهباش کامل
نظامی قرار گرفته و رگبار مسلسلهای مجاهدین از زوایای مختلف پایگاه، سینه
مزدوران خمینی را هدف گرفت.
عاشورای مجاهدین طلوع خود را آغاز کرد.
گلههای
پاسدار و مزدوران اجیرشده خمینی، چون سگان هار با تمام قوا مذبوحانه
میکوشیدند تا مجاهدین را بهتسلیم وادار کنند و اگر بتوانند کسی از آنان
را زنده دستگیر کنند. اما اشرف و موسی و یاران پاکبازشان، تا آخرین گلوله و
تا آخرین دم حیات بر اردوی دشمن تاختند، انبوهی از پاسداران و ازجمله
سرکرده مزدوران خمینی را که قدم به حریم پایگاه سردار گذاشته بود، به هلاکت
رساندند و داغ تسلیم را بر دل مزدوران نهادند.
سرانجام
در پایان این نبرد نابرابر که سه ساعت ادامه یافت، آنگاه که تکتک
فرماندهان و رزمندگان مستقر در پایگاه بههمراه سردار و سمبلشان بهخون
خفتند؛ مسلسلها از غرش افتادند؛ و دود گلوله و باروت همهجا را پر کرد؛
مزدوران خونآشام، در قتلگاه، به شناسایی اجساد پرداختند، و پس از شناسایی
سردار و اشرف و آذر و سایر یارانشان، بر بالای سر آنان به پایکوبی پرداختند
.
قهرمانان پاکبازی که در رکاب اشرف و موسی به اوج رستگاری و رهایی دست یافتند عبارت بودند از:
آذر
رضائی همسر موسی با طفل بهدنیا نیامدهاش، محمد مقدم و همسرش مهشید
فرزانهسا، عباسعلی جابرزاده و همسرش ثریا سنماری، تهمینه رحیمنژاد و
همسرش طه میرصادقی، فاطمه نجاریان و همسرش شاهرخ شمیم، ناهید رأفتی و همسرش
حسن مهدوی.
و فرماندهان و کادرهای برجستهیی همچون:
محمد
معینی، کاظم مرتضوی، خسرو رحیمی، مهناز کلانتری، حسن پورقاضی، سعید
سعیدپور و حسین بخشافرکه تنها پیکرهای بیجانشان در صحنه این مقاومت حماسی
برجای ماند و آنان بدین ترتیب وفاداری بیپایانشان را نسبتبه رهایی خلق
ستمدیده ایران، و آرمانهای والای مجاهدین در مسیر تحقق جامعه بیطبقه
توحیدی، بهاثبات رساندند. تنها سهکودک، یعنی مصطفی طفل شیرخوار مسعود و
اشرف، سیما، کودک خردسال مجاهدین شهید محمد مقدم و مهشید فرزانهسا و
الهام، دختر خردسال مجاهدین شهید عباسعلی جابرزاده انصاری و ثریا سنماری،
زنده بهدست مزدوران دشمن اسیر گشتند .
در
قتلگاه مجاهدین، مزدوران خمینی بهدستور لاجوردی مانند اسلاف جنایتکارش در
عاشورای حسین(ع، از هیچ رذالت و دنائتی نسبت به پیکرهای مجاهدین شهید
خودداری نکردند. آنها بیشرمانه موهای شهدا، اشرف و آذر را گرفته و آنان را
همراه سایر شهدا بهبیرون خانه کشیدند.
مردم
که تا این لحظه با زور سرنیزه از نزدیک شدن بهمنطقه بازداشته شده بودند،
اینک از موضوع اطلاع یافتند. اشکها از خشم و تأثر بر گونهها سرازیر شد و
زمزمههای نفرین و شعار علیه خمینی آغاز گشت. مزدوران خمینی در هراس از
واکنش مردمی که شاهد هیجان و احساسات آنها بودند، بهسرعت اجساد مطهر سردار
و اشرف و آذر و یارانشان را دوباره به داخل پایگاه برگرداندند و سپس با
عجله، به زور ضربات قنداق تفنگ و تیراندازی هوایی، اقدام به متفرقکردن
مردم کردند .
شبهنگام،
مردم ایران از صفحة تلویزیون رژیم فدیههای راه رهایی خود را به تماشا
نشستند و پیکر بهخون تپیده سمبل زنان مجاهد، شهیداشرف رجوی و اسارت طفل
شیرخوارش و چهره پرصلابت سردارخیابانی را به فرزندانشان نشان دادند و
درمیان اندوه و اشک و با آرزوی فرارسیدن روز سرنگونی و انتقام از دژخیمان،
آن را بهخاطر سپردند .
آن روز در صحنه عاشورای مجاهدین، خون هزاران رزمنده و میلیشیای قهرمان مجاهد خلق در خون اشرف و موسی گره خورد و در شریان تاریخ مبارزات این میهن جاودان گردید و چون مشعلی فروزان در گذرگاه رهایی خلق از چنگال رژیم ضدبشری خمینی و در مسیر آزادی خلق و میهن و تحقق جامعه بیطبقه توحیدی، برافروخته شد …
آن روز در صحنه عاشورای مجاهدین، خون هزاران رزمنده و میلیشیای قهرمان مجاهد خلق در خون اشرف و موسی گره خورد و در شریان تاریخ مبارزات این میهن جاودان گردید و چون مشعلی فروزان در گذرگاه رهایی خلق از چنگال رژیم ضدبشری خمینی و در مسیر آزادی خلق و میهن و تحقق جامعه بیطبقه توحیدی، برافروخته شد …
صدای سردار
از گزارش سردار خیابانی به برادر مجاهد مسعود رجوی
آبانماه 1360
آبانماه 1360
یادت
هست که در مقطع 30خرداد در حضور خودت تصمیم گرفتیم که حتی اگر ما یک
عاشورا در پیش داشته باشیم و تمام سازمان را نیز فدا و قربانی کنیم نباید
در روز موعود در انجام تعهداتی که در قبال خلق و انقلاب داریم درنگ و تردید
کنیم و خداینکرده به سرنوشت حزب توده دچار شویم؟ و اکنون ما در شرایطی
هستیم که از آن آزمایش تاریخی با موفقیت گذشتهایم و از این نظر برای همیشه
اصالت و سربلندی خود را در تاریخ ثبت کردهایم …
اکنون چشم امید اکثریت تودههای مردم به سازمان است. امیدوارم که خداوند، ما را هرچه بیشتر شایسته این امید و اعتماد مردم و همچنین شایسته پیروزیهای بزرگتر آینده بکند .
اکنون چشم امید اکثریت تودههای مردم به سازمان است. امیدوارم که خداوند، ما را هرچه بیشتر شایسته این امید و اعتماد مردم و همچنین شایسته پیروزیهای بزرگتر آینده بکند .
…البته
معلوم است که حضور تو در خارج کشور در کسب این پیروزیها نقش
تعیینکنندهیی داشته است، وگرنه در غیر اینصورت و با محدودیتهایی که در
داخل کشور وجود دارد، یعنی در فضای اختناق و استبداد قرون وسطایی و سرکوب و
قهر ضدانقلابی که خمینی در داخل کشور ایجاد کرده، ما هرگز قادر به این
پیشرفتهای درخشان و بینظیر سیاسی نمیشدیم و من و بچههای دیگر، هر روز
که میگذرد به اهمیت وجود تو در خارج، بیشتر پی میبریم و از اینکه در
برابر مخالفتهای تو تسلیم نشدیم و تصمیم به عزیمت تو به خارج گرفتیم
خوشحالتر و راضیتر از پیش هستیم …
ما واقعاً مسیر پرشکوهی را طی کردهایم و آینده پرشکوهتری هم درپیش داریم. وقتی چشم را از این گذشتهی سراسر رنج و تلاش و شکوه و عظمت، به آینده برگردانیم، قاعدتاً چیزی جز پیروزیهای بازهم بزرگتر در طریق انجام رسالتهای عظیمتر نخواهیم دید. انشاءالله خداوند ما را بدینهمه، شایسته گرداند و تو را هم که در این جریان غرورآفرین، نقش تعیینکننده و نقش رهبری داشتهای برای سازمان و مردم ما حفظ کند .
ما واقعاً مسیر پرشکوهی را طی کردهایم و آینده پرشکوهتری هم درپیش داریم. وقتی چشم را از این گذشتهی سراسر رنج و تلاش و شکوه و عظمت، به آینده برگردانیم، قاعدتاً چیزی جز پیروزیهای بازهم بزرگتر در طریق انجام رسالتهای عظیمتر نخواهیم دید. انشاءالله خداوند ما را بدینهمه، شایسته گرداند و تو را هم که در این جریان غرورآفرین، نقش تعیینکننده و نقش رهبری داشتهای برای سازمان و مردم ما حفظ کند .
اشرف و موسی سمبلهای جاودانه و فراموشیناپذیر
از مریم رجوی- بهمن66
انقلابیون
بزرگ و سمبلها و سرداران اصیل تاریخی، از آنرو جاودانه و
فراموشیناپذیرند که از یک طرف ریشه در واقعیترین و ضروریترین الزامهای
تاریخی و انقلابی دوران خود دارند و در مسیر تکامل اجتماعی، مبرمترین
خواستهای توده های زحمتکش و طبقات بالنده جامعه را نمایندگی میکنند، و از
طرف دیگر، بنبستها را درهم میشکنند و با زندگی و شهادت خود رمز رهایی و
راه پیروزی بر مرتجعین و دشمنان خلق را به تودههای مردم و نسل معاصر خود
عرضه میکنند. چنین است که هرچه زمان میگذرد قدر و شأن سمبلها و پیشتازان
صدیق خلق، بیشتر بارز و آشکار میشود و آگاهترین و فداکارترین فرزندان خلق
با شور و اشتیاق بیشتر در راه سمبلها و پیشتازان راستین خود قدم میگذارند و
در بزرگداشت آنان سر از پا نمیشناسند.
در
این مسیر که همانا مسیر تعمیق انقلاب و درخشش روزافزون والاترین ارزشهای
عقیدتی و فرهنگی آن است، هر کس که حق سمبلها و سرداران انقلاب را بهجا
آورد البته سرفراز و رستگار میشود و هر آن کس که با مرجح شمردن منافع پست و
حقیر فردی و یا گروهی بر این حق بزرگ پای گذارد، به حکم قانونمندیهای خدشه
ناپذیر تکامل، جز سقوط و انحطاط، فرجامی نمییابد. چرا که پیشتازان بزرگ
انقلابی، نه افرادی تنها، بلکه تجسم اهداف و ارزشهای خلق و انقلاب، و سمبل
رنج و خون همه زنان و مردان قهرمانی هستند که در راه آن با تمام هستی و
نیروی خلاق انسانی خود جنگیدهاند و جان باختهاند… سمبل شرف و افتخار زن
انقلابی مجاهد خلق، اشرف رجوی و سردار شهید آزادی، موسی خیابانی که با
شهادت خود در میدان بزرگترین مقاومت انقلابی سازمانیافته در تاریخ ایران،
رنج و خون دههاهزار شهید سرفراز را در بالاترین سطوح عقیدتی و تشکیلاتی
مجاهدین گره زدند؛ از والاترین و برجستهترین سمبلهای مبارزات تاریخی مردم و
میهن ما به شمار میروند.
آنان
از پیشتازان و پرچمدارانی بودند که در تاریخ معاصر میهن ما مبرمترین
خواستهای خلق را نمایندگی کردند، از کوران مبارزه مسلحانه انقلابی با دو
نظام دیکتاتوری ضدخلقی سرفرازانه گذشتند و در حماسه عقیدتی و میهنی عاشورای
مجاهدین در 19بهمن1360، منطق حسینی «فدای حداکثر» و مقاومت و پاکبازی
تمامعیار را به مثابه رمز رهایی و راهگشای پیروزی بر رژیم دجال و ضدبشری
خمینی، به بُرّاترین وجه و در وسیعترین ابعاد به خلق قهرمان ایران و
رشیدترین فرزندان آن آموختند. منطقی که از 30خرداد60 به فرمان و تحت رهبری
عقیدتی و سیاسی مسعود به کار افتاد و هر چه زمان میگذرد بیشتر روشن میشود
که، بدون آن، معادلات کنونی میهن ما دگرگونه میشد، انقلاب و ارتجاع،
آنهم در شرایطی که خمینی در رأس ارتجاع، به سالوس و ریا، خرقه انقلاب بر
تن کرده بود، همانند نور و ظلمت درهم آمیخته میماند و البته بدون تمیز و
تعمیق مرزبندیهای انقلاب، پیشرفت در جاده تابناک «آزادی»و دستیافتن به
ثمره شفابخش «رهایی» میسر نمیگردید. با همین منطق «فدای حداکثر» و با
تقدیم فدیههای عظیمی همچون موسی و اشرف بود که مجاهدین «بهای ایدئولوژیکی»
مبارزه انقلابی با مهیبترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران را به تمام و کمال
پرداختند و جاده پرسنگلاخ پیروزی را گشودند.
در
این مسیر و با پرداخت یک چنین بهایی بود که جانمایه اصلی مقاومت از گزند
تیرهای زهرآگین دشمن دجال و خونخوار محفوظ ماند، جانشین انقلابی و مردمی
شکل گرفت، راه صلح و آزادی هموار شد و خلق ما به ارتش آزادیبخش ملی، این
«گنجینه عظیم میهنی و سرمایه آزادی و استقلال و تمامیت وطن» دست یافت… رمز
سرفرازی و اعتبار جهانی مقاومت ایران و پیروزیهای بزرگ ما در عرصه
بینالمللی نیز در همین منطق «فدای حداکثر» نهفته است. چه آنگاه که پیام
توحید و یگانگی بر موج پر نفوذ خون شهیدان والامقامی چون اشرف و موسی،
قلبها را فتح میکند و آگاهترین و فداکارترین فرزندان خلق را به شجره طیبه
مجاهدین پیوند میدهد، و چه آنگاه که عنصر موحد مجاهد خلق در پنج قاره
جهان، پرچم حراست از عزت و شرف خلق و میهن را برمیافرازد و صلابت و
استواریاش اینچنین جهانیان را به اعجاب و تحسین وامیدارد.چنین است که
سمبلها و سرداران اصیل انقلابی، پاسخ شایستگیهای خود را از خلق و تاریخ
دریافت میکنند، در مسیر تکامل اجتماعی، هزاران بار تکثیر میشوند و در
پیروزیها و افتخارات انقلابی و میهنی، همیشه حضور دارند. آنچنانکه گویی
زندگی واقعی آنان پس از شهادت حماسیشان آغاز میشود و هرچه زمان میگذرد
درخشش بیشتری مییابد …
در سالگرد شهادت اشرف رجوی
از جمشید پیمان
دریا را نباید به آرامش فرا خواند،
و نباید صدا را در چنبره ناشنیدن افکند .
برگها،
فریاد جنگل را می تابانند،
در آغاز چرخش هبوط .
و زمین،
پژواکی نامتناهیست از سماع بیتوقف برگ .
باید بشنوی، بتوانی بشنوی،
ورنه، باورت را سکوت عطشناک،
لاجرعه میآشامد .
لحظههای حادثه پر از بیتابیاند،
مثل پیکر زمستان،
مثل یک تکه یخ،
مثل انجماد زمین،
در وسعت بی بنبست شب،
و نباید صدا را در چنبره ناشنیدن افکند .
برگها،
فریاد جنگل را می تابانند،
در آغاز چرخش هبوط .
و زمین،
پژواکی نامتناهیست از سماع بیتوقف برگ .
باید بشنوی، بتوانی بشنوی،
ورنه، باورت را سکوت عطشناک،
لاجرعه میآشامد .
لحظههای حادثه پر از بیتابیاند،
مثل پیکر زمستان،
مثل یک تکه یخ،
مثل انجماد زمین،
در وسعت بی بنبست شب،
در انتظار آفتاب و عطش .
و بدینسان بود تقدیر سکوت،
از حنجره زنی که در فریادش ذوب میشد،
فریادی که فرصت نیافت،
هرگز از هیچ گلویی جاری شود .
و او در مراسم خاکسپاری صدایش حضور داشت،
و روپوش برف را با ترانههای انگشتانش،
چونان چکاندن ماشه،
از مرمر سیاهی که صدایش را پوشانده بود، تکاند .
و آنگاه که ناقوسها نواختند، شروهیی را خواند،
که روزی کودکی در مسیر پرواز بادبادکی سروده بود .
و آنگاه ستارگان را دیدم که مرگ را زیبا میکنند،
آنجا که شب در تداوم توهمی ناملموس،
با ستارگان میستیزد .
و این ادراکی بود که پیکرش در من پدیدار ساخت،
هنگامی که بر خاک «ا وین» فرو غلتیده بود .
و اشک، فرصت باریدن نداشت،
چرا که عظمت حادثه،
فرصت اندوه را در انسان کشته بود .
و آنگاه بود که دانستم،
«آرمیدن»، دروغیست که بر دریا بستهاند .
و دریافتم که زندگی زیباتر است،
وقتی که خون «اشرف»،
وثیقه زندگی انسان میشود .
و بدینسان بود تقدیر سکوت،
از حنجره زنی که در فریادش ذوب میشد،
فریادی که فرصت نیافت،
هرگز از هیچ گلویی جاری شود .
و او در مراسم خاکسپاری صدایش حضور داشت،
و روپوش برف را با ترانههای انگشتانش،
چونان چکاندن ماشه،
از مرمر سیاهی که صدایش را پوشانده بود، تکاند .
و آنگاه که ناقوسها نواختند، شروهیی را خواند،
که روزی کودکی در مسیر پرواز بادبادکی سروده بود .
و آنگاه ستارگان را دیدم که مرگ را زیبا میکنند،
آنجا که شب در تداوم توهمی ناملموس،
با ستارگان میستیزد .
و این ادراکی بود که پیکرش در من پدیدار ساخت،
هنگامی که بر خاک «ا وین» فرو غلتیده بود .
و اشک، فرصت باریدن نداشت،
چرا که عظمت حادثه،
فرصت اندوه را در انسان کشته بود .
و آنگاه بود که دانستم،
«آرمیدن»، دروغیست که بر دریا بستهاند .
و دریافتم که زندگی زیباتر است،
وقتی که خون «اشرف»،
وثیقه زندگی انسان میشود .